جدول جو
جدول جو

معنی ابوالحسن صوفی - جستجوی لغت در جدول جو

ابوالحسن صوفی
(اَ بُلْ حَ سَ نِ)
علی بن عبدالله خباقی. زاهدی معروف از مردم خباق، قریه ای به مرو. او در عراق و شام حدیث شنود و از ابوسعد اسماعیل بن عبدالقاهر جرجانی و ابوالحسن طوری روایت کند و ابوسعد بن سمعانی از وی روایت آرد. وفات وی به سال 519 هجری قمری بوده است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ بُلْ حَ سَ نِ عَ)
علی بن رامساس. شهرزوری گوید او حکیمی صاحب تآلیف و یکی از چند تن نویسندگان رسائل اخوان الصفاست. و رسالۀ او در اقسام موجودات گواه براعت اوست
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ حَ سَ نِ)
یکی از قدمای مشایخ صوفیه. او را امیرالقلوب و قمرالصوفیه می گفتند و مرید سری سقطی، از اقران جنید است و صحبت احمد حواری دریافته است و او صحبت را فریضه و عزلت را ناپسند می شمرد. وقتی احمد بن محمد بن غلاب بن خالد بن فراس باهلی معروف به غلام خلیل حکم به زندیقی او و جنید و شبلی و ابوحمزه و جمعی دیگر از مشایخ کرد و خلیفه آنان را بقاضی سپرد و قاضی پس از استخبار حال آنان کس بخلیفه فرستاد که اگر اینان ملحد و زندیقند پس در روی زمین موحدی نیست و خلیفه ایشان رابخواند و گفت حاجت خواهید گفتند حاجت آن است که ما را فراموش کنی که ما را از تو ردّ چون قبول نزد حق وقبول چون رد اوست تعالی، خلیفه بگریست و ایشان را بکرامتی تمام روانه کرد. (نقل باختصار از تذکرهالاولیاء). برای اقوال و شرح حال او رجوع بهمان کتاب شود
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ حَ سَ نِ صَ رَ)
ابن عبدالله صیرفی بن رباب. راوی مسائل عبدالله بن سلام از ابن ثابت صیرفی. (از قاموس). و صاحب تاج العروس گوید: صواب ابوعلی الحسن بن عبدالله بن یعقوب الصیرفی بن الرّباب است
لغت نامه دهخدا